prev
next
مهران بیرامی مردی که تنها با یک دست قهرمان رشته زیبایی اندام ایران شد میگوید: مصداق کامل انسانی هستم که از یک تهدید فرصت ساخت.
به گزارش خبرنگار مهر، اگر این یک اصل نباشد که حادثهها و اتفاقات میتوانند مسیر زندگی انسانها را تغییر دهند، اما میتوان گفت خیلی از انسانها هستند که مسیر زندگیشان با یک اتفاق کاملا عوض شد. این اتفاق میتواند یک سانحه رانندگی باشد یا حتی میتواند یک قطع عضو باشد. سانحه رانندگی و قطع یک عضو بسیار مهم مثل «دست راست» همیشه باعث انزوا و افسردگی و انحراف مسیر زندگی به ناکجا آباد نمیشود. بلکه حتی می تواند منجر به بازگشت به مسیر درست زندگی و حرکت به سوی قهرمانی و حتی پهلوانی شود. اما این مورد روح خیلی بزرگی میخواهد. به خصوص اگر این اتفاق برای یک جوان 19 ساله بیفتد.
مهران بیرامی مصداق کامل این ادعا است. جوانی که در سن 19 سالگی و در سانحه ای که با موتور سیکلت برایش رخ داد دست راست خود را از بالای بازو از دست داد. اما این اتفاق نه تنها مهران را برای همیشه خانه نشین نکرد، بلکه او را در مسیر ورزش قهرمانی قرار داد و به جایی رساند که حالا مهران بیرامی در سن 30 سالگی یک قهرمان در رشته سنگین پرورش اندام محسوب می شود.
مهران سالهاست که در رقابت با ورزشکاران کاملا سالم نه تنها پا پس نمیکشد و کم نمیآورد، بلکه خیلی از آنها را مقهور قدرت ارادهاش کرده است. حالا مهران بیرامی برای خود به یک برند بین المللی تبدیل شده تا جایی که ستاره بیچون و چرای جهانی این رشته، رونی کلمن از او تقاضای عکس میکند.
در یک دقیقه با قطع شدن دستم کنار آمدم
- مهران بیرامی: فقط میتوانم بگویم نامم مهران است و شهرتم بیرامی. بچه شرق تهران هستم و 11 سال پیش در یک سانحه رانندگی دست راستم را از بالای بازو از دست دادم و بعد از آن به رشته پرورش اندام روی آوردم و با کمک خدا در این رشته کاملا موفق شدم.
- به شکل حرفهای نه. اما به شکل تفریحی یکسری رشتهها را جسته و گریخته دنبال میکردم.
در شهریور سال 87 هنگام موتور سواری لاستیک موتورم ترکید و خوردم زمین. دیگر چیزی به خاطر ندارم تا این که در بیمارستان (بعد از دو هفته) به هوش آمدم. تا چند روز بعد از آن حرکتی نداشتم و متوجه این قضیه نبودم. وقتی برای اولین بار بعد از چند روز خواستم از جایم بلند شوم احساس کردم سمت راستم سبک شده. همان لحظه فهمیدم چه اتفاقی برایم افتاده. اما این که چطور با این واقعیت کنار آمدم باید بگویم خیلی زود و خیلی سریع. آنقدر سریع که حتی باورش هم سخت است.
- یعنی در کمتر از یک دقیقه. کمتر از یک دقیقه طول کشید تا همه نوزده سال زندگیام مثل یک فیلم از جلوی چشمم رد شد. به خودم گفتم من 19 سال از خدا عمر گرفتهام و به نظر خودم بهترین زندگی را داشتم. با خودم عهد کردم از الان تا پایان عمری که قرار است از خدا بگیرم با یک دست، بدون دست، بدون پا و یا با هر شرایط دیگری که خدا برایم رقم بزند باز هم تلاش کنم تا بهترین زندگی را با شرایط جدید برای خودم رقم بزنم. اطرافیانم فکرش را هم نمیکردند که من به این راحتی با این فاجعه کنار بیایم و روحیهام را نبازم.
- همان موقع تصمیم گرفتم برای آن که از جا بلند شوم دست به یک کار بزرگ بزنم. کاری که فقط با اراده انسانی شدنی باشد. تصمیم گرفتم به یک رشته ورزشی روی بیاورم و نشان بدهم با یک دست هم میتوان مثل داشتن دو دست کارهای سنگین را انجام داد. برای همین پرورش اندام را انتخاب کردم و یک سال بعد از آن تصادف تمرین در این رشته را آغاز کردم.
- بله. روزهای اول آنقدر نگاه مردم سنگین بود که اگر قول و قرار من با خودم و خدای خودم نبود و یا اگر فردی به جای من بود که ارادهاش قوی نبود هنوز نیامده بر میگشت. اما برای من قضیه فرق داشت. هرچقدر این نگاهها سنگینتر میشد اراده من قوی تر میشد.
- خیلیها فکر میکردند که زود پا پس میکشم. اطرافیانم بدون این که چیزی بهم بگویند روز شماری میکردند برای آن که خسته و دلزده شده و ورزش را کنار بگذارم. اما این اتفاق هرگز برای من نیفتاد و روز به روز با انگیزه بیشتری ورزش کردم.
- خیلیها نگاه شان تحسین آمیز است. اما خیلیها هم نه. گفتنش تلخ است اما خیلیها هم با دید حسادت به من نگاه میکنند. به خصوص آنهایی که روزهای اول منتظر بودند زود از این رشته و کلا از ورزش بروم. البته خیلی ها هم نگاه شان به من یک نگاه رقابت گونه است و دوست دارند که از من جلو بزنند.
- بله. هم رشتههای خودم هستند که روزهای اول فکرش را هم نمیکردند در این رشته دوام بیاورم. اما الان میبینند که با یک دست از آنها پیشی گرفتهام. نمی توانم به خودم دروغ بگویم و این نگاه را کاملا حس میکنم. وضعیت کنونی من باعث شده تا یکسری دوستان جدید و خوبی پیدا کنم. اما متاسفانه و یا شاید هم خوشبختانه یکسری از دوستان سابقم را از دست داده ام. آنها دیگر با من رفت و آمد نمیکنند چون تا حدودی حسادت می کنند.
- یک ورزشکار فرانسوی هست که ایشون هم مثل من دست راست ندارند و صاحب چندین عنوان قهرمانی هستند. البته سن ایشون از من خیلی بیشتر است. خیلی دوست دارم که ایشون را از نزدیک ببینم اما متاسفانه هنوز موفق نشدم.
* به نظر میرسد که از شرایطی که داری نه تنها ناراضی نیستی بلکه رضایت زیادی هم داری.
- خب دقیقا همینطور است. میخواهم مطلبی را برای اولین بار با شما مطرح کنم. ما همه شنیدهایم که همه کارهای خدا حکمت دارد اما این را باور نداریم. اما من در مورد خودم این را به عینه دیدم. من در گذشته شاید از نظر بدنی سالم بودم اما به گمان خودم زندگی خیلی سالمی شاید نداشتم. شاید مسیر زندگی من در نهایت با بدنی سالم به جایی میرسید که در بهترین حالت ممکن و باز هم تاکید میکنم در بهترین حالت ممکن یک فرد کاملا عادی بودم که در چرخه تکراری زندگی به گذران روزمرگیهایم میپرداختم. این را نمیگویم که ممکن بود به راههای ناصواب کشیده میشدم و شاید الان سرنوشتی داشتم که حتی خانوادهام احساس خوبی نسبت به من نداشتند. اما خداوند با این حکمتی که برای من در نظر گرفت باعث شد تا مسیر زندگی من به سمتی برود که امروز خانوادهام، دوستانم و جامعهام به من افتخار کند. من شاید با دو دست هیچ چیزی نمی شدم اما امروز با یک دست یک ورزشکار موفق هستم. شغل خوبی دارم و از آن کسب درآمد دارم که زندگیام میگذرد و دوستان خوبی دارم. خداوند یک دست مرا گرفت و به جای آن به من عزت، شهرت، محبوبیت، زندگی سالم، دوستان خوب و خیلی چیزهای دیگر داد. چیزهایی که ارزش های معنوی و حتی مادی آن از یک دست خیلی خیلی بیشتر است. امروز دنیا به کام من است. حالم خوب است. به قول معروف حالشو میبرم. حال زندگی را میبرم. همیشه شاکر خدا هستم. این واقعیت است که شاید اگر من این دست را نمیدادم بعید نبود به راه خلاف کشیده میشدم.
- در سال 94 در تهران عنوان کسب کردم. در سال 95 عنوان کشوری به دست آوردم و در سال 96 هم عنوان آسیایی به دست آوردم. از این مسابقات یک خاطره هم دارم. در حاشیه مسابقات بین المللی که در امارات برگزار میشد رونی کلمن بزرگ و افسانهای را دیدم. شما میدانید که هر انسانی دوست دارد کنار رونی کلمن بایستد و با او عکس بگیرد. اما باور میکنید که رونی کلمن به من گفت لطفا با من عکس بگیر... برای خود من باور کردنی نبود. رونی کلمن از درخواست عکس گرفتن کرده باشد. این همان عزتی بود که خدا در قبال گرفتن یک دست به من داد.
- دو، شنا، غواصی، کمی فوتبال و خلاصه هر ورزشی که پیش بیاید.
* در تقسیم بندی قرمز و آبی کدام طرفی هستی؟
- من یک پرسپولیسی دو آتشه هستم. راستش را بخواهید قبلا یک پرسپولیسی عادی بودم اما مدتی است که با جواد کاظمیان آشنا شدم و بعضی وقتها با هم ورزش میکنیم. از وقتی با ایشان دوست شدم بیشتر عاشق پرسپولیس شدم.
- بله. هنوز قسمت نشده وارد زندگی متاهلی شوم.
- بله. الان یک موتور دارم که پسر صاحب کارم به من هدیه داده. گاز این موتور را از سمت راست به سمت چپ آوردم و به راحتی گذشته موتور سواری میکنم.
تیم محتواسازی زیب اندام